تخمی
فارسی
ویرایش(تُ)
تُخْمیْ :(tokhmi) در گویش گنابادی یعنی کیری ، بد اخلاق ، عُنُقْ
صفت
ویرایش- ویژگی حیوانی که از نژاد بهتر است و برای تولید مثل از آن استفاده میشود.
- ویژگی گیاهی مناسب برای گرفتن تخم به منظور استفاده در کاشت بعدی (کشاورزی)
(عا.)
- به درد نخور، ساختگی، بی فایده.
منابع
ویرایش- فرهنگ لغت معین
- یعنی به درد نخور آشغال اصلا یه چیزی.
- کنایه از تخم بادمجان دارد و در مورد خیار چنبر بعنوان خیار تخمی نیز بکار میرود.
برگردانها
ویرایش
|
- انگلیسی
- spermatic